قسمت بیستم زندگینامه ی شهید تورجی زاده....

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    قسمت20

    بقیه بچه ها به آب رسیده بودند. صدایشان را میشنیدم با سختی دوستم را بلند کردم. کشان کشان به سمت آب رفتیم. صدای آب نزدیکتر شد. دوباره دوست مجروحم از هوش رفت. بالای سر دوستم ایستاده بودم. نگاهی به دور دست ها انداختم. به یاد دوستانی بودم که از تشنگی جان داده بودند. حال عجیبی داشتم. همه وجودم منتظر آب بود. گویی همه سلول های بدن میگفت آب. بدنم می لرزید. گفتم اول دست و صورتم را شست و شو میکنم، بعد آب می خورم. 

    وارد آب شدم. بسیار خنک بود. دستم را داخل آب بردم شروع به خوردن کردم. آنقدر خوردم که بدنم عرق کرد. خسته شدم. نشستم داخل آب. سه روز از آخرین باری که به راحتی آب خورده بودم می گذشت. 

    یک لحظه به یاد کربلا افتادم. ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد. یاد بچه ها افتادم، یاد برادر برهانی، یاد حاج آقا ترکان؛ چقدر برای آب التماس می کرد. یاد بچه هایی که تشنه جان دادند. 

    دیشب همین موقع منتظر گردان بودیم. دیشب بچه های مجروح انتهای سنگر به هم وعده آب می دادند. یکی می گفت: من یک دبه آب می خورم، دیگری میگفت: من تا جایی که بتوانم، اما همه آن ها از تشنگی جان دادند. اشک از چشمانم جاری شده بود. نه تنها من، همه یاد دوستانشان می کردند. 

    نگاهی به دستانم کردم هنوز خونی بود. خون دوستان شنیدم. فراموش کردم دستانم را آب بکشم. من با همین دستان آب خورده بودم. برگشتم به سمت عقب. مجروح نابینا هنوز بی هوش روی زمین بود. کمی آب برداشتم و به صورتش پاشیدم. به هوش آمد. او را آوردیم کنار رودخانه. ساعت را نگاه کردم. دو نیمه شب بود. همانجا دارد کشیدم. برای دو ساعت هیچ چیزی نفهمیدم. 

    ساعت چهار صبح روز سه شنبه با صدای یک انفجار از خواب پریدم. بقیه بچه ها هم از خواب پریدند. بالای تپه را نگاه کردم. دو افسر عراقی ایستاده بودند. بدون اینکه متوجه ما شده باشند، بلند بلند حرف میزدند. 

    هوا هنوز روشن نشده بود. ما هیچ سلاحی نداشتیم. سریع مخفی شدیم. بعد با بچه ها حرکت کردیم. یک ارتفاع بلند در منطقه وجود داشت. ما کارا از آنجا شروع کرده بودیم. من برای آنکه مسیر را گم نکنیم، آنجا را نشان گذاشته بودم. 

    در مسیر آب و از کنار رودخانه یک ساعت راه رفتیم. دیگر از عراقی ها و صدای شلیک ها یشان خبری نبود. هوا در حال روشن شدن بود. نماز صبح را همانجا خواندیم. 

    تبلیغ........
    ما را در سایت تبلیغ..... دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : raheorooj2121 بازدید : 121 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 0:37